پارت ۳۵ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۳۵
ولی تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
و بعد از چند مین رسیدیم پاساژ که خریدامونو بکنیم
که در حال خرید بودیم که یهو یه دختره از اون ور داد زد کوک
ساناز: کوک کوک سلام
کوک : عه سلام عشفم تو اینجا چیکار میکنی ؟
ا،ت : سلام
ساناز: سلام
ساناز : اومده بودم خرید
کوک معرفی میکنی؟
کوک : اوه باشه
کیم ا،ت نامزد اجباریم
ا،ت : ا،ت هستم خوشبختم و شما ؟
ساناز : چا ساناز هستم دوس دختر کوک
ا،ت : او پس شما دوس دختر کوک هستین خوشبختم
ساناز : همچنین
کوک‌: ا،ت لوازم منو خریدیم میخوای تو بری تنها خرید کنی ؟ مشکلی نداری؟
ا،ت : نه چه مشکلی من میرم خوشبخت شدم از آشنایی باهاتون خداحافظ (سرد ، بغض)
و رفتم خریدامو کردم و تو یکی از رستورانای اونجا ناهارمو خوردم و رفتم خونه
و وقتی رسیدم خونه ساعت ۵ بود بابام گفت امشب میریم دوباره خونه ی یکی از مافیا ها یعنی بابای یونگی
پ،ت : سلام
ا،ت : سلام
پ،ت : اومدی ؟
ا،ت: آره فقط پدر میگم مطمئنید ازدواج من با کوک خوبه ؟
پ،ت: آره مگه چشه؟
ا،ت: چشه؟ چش نیس دماغه (سرد ، بغض)
و اومدم بالا و به حرفای بابام اهمیت ندادم و رفتم لباس عوض کردم روتین پوستیمو‌ انجام دادم داشتم ماسکمو میذاشتم که تق تق تق
ا،ت : کیه ؟
م،ت : منم دخترم
ا،ت : بیا
م،ت: ممنون دخترم
و مادرم اومد تو
ا،ت: خواهش
م،ت: ا،ت میخواستم بهت بگم که امشب خونه ی آقای مین دعوتیم
ا،ت : آها باشه ساعت چند ؟
م،ت : یه ساعت دیگه یعنی ساعت ۷
ا،ت : آها باشه تا ۵۰ مین دیگه حاضرم
م،ت: آفرین دخترم
و مادرم رفت منم رفتم که از کمدم یه لباس برای امشب انتخاب کرد و گذاشتم کنار و رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و موهامو خشک‌ کردم و یکم فرشون کردم و گذاشتم پشتم و لباسامو پوشیدم و یه آرایش خیلی ملایم هم انجام دادم
و الان ۱۰ مین مونده به ۷ پس رفتم‌ پایین و با پدر و مادرم رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم و‌بعد از چند مین رسیدیم اونجا ، هونطور که ...


اگه اشتباهی هست یا غلط املایی ای هست پلیز 🥺💜
دیدگاه ها (۱)

پارت ۳۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۳۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۳۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۴۱ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط